baranbaran، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

باران الهی

اسفند پر مشغله

درست بعد روز تولدت ما حقوق پرستارت رو طبق روال عادی زیادكردیم اونم گفت نه من خیلی بیشترمیخوام و نمیتونم بیام و درنتیجه ماهم كه مشكلات روانی زیادی تو این یكسال طی كرده بودیم تصمیم گرفتیم شما رو بذاریم مهد و من استرس شدیدی در وجودم باتوجه به خاطرات پارسال ایجاد شد اینجوری در عین حال هم تصمیم داشتم دیگه بعد عید نرم سركار بخاطر شما اما بعد از كلی فكر و مشورت با همه حتی دكتر شما به این نتیجه رسیدم به نفع دوتامونه كه برم سركار البته ته دلم راضی نیستم هفته اول رو دنبال مهد میگشتم و از تقریبا 7 اسفند شمارو دریك مهدی كه به نظرم بهتراز بقیه مهدها در محدوده سركارمون بود بردم كه البته اخر هفته اول تو وبابا جون از بابای من سرماخوردگی گرفتین و دوسه...
23 فروردين 1394

دومین تولد عشقم(البته باتاخیر و پوزش)

دو سال گذشت از اولین دیدارما از اولین جدایی ما از اولین شیرخوردنت  و پیوندعاطفی بیشترما سال خوبی رو پشت سر گذاشتیم اروم و بی دغدغه مریضی البته دغدغه های دیگر همراه بود كه مامانیتو اذیت میكرد ولی ولش كن اومدم از تولد و جشن برات بگم امسال روز تولدت افتاده بود پنجشنبه و ما مراسم تولد شما رو جمعه گرفتیم یعنی 1 اسفند چون همون طور كه میدونی بابایی 30 ام ماهها شب خونه نیست بخاطر كارش مهمون ها شامل: دوست خانوادگیمون عمو امید وخاله معصومه ودوتا بچه هاشون ارمین و ارمیتا خاله معصومه جون و بچه هاشو و داماد و عروسش(كه پسرش زحمت كشید و دستگاه دی جی شواوردو بساط لهو لعب رابه پا كرد) پسرعمه بابایی احسان وخانومش ملیحه جون پسرخ...
23 فروردين 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران الهی می باشد